جدول جو
جدول جو

معنی پشت زیک - جستجوی لغت در جدول جو

پشت زیک
نوعی شیرینی که با دوشاب تفت داده شده و با مقداری روغن و کنجد
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پشت ریش
تصویر پشت ریش
آنکه پشتش زخم دار است، پشت زخم
فرهنگ فارسی عمید
(پُ)
پیاپی. متوالی. پی درپی
لغت نامه دهخدا
(وُ)
یا پشت پا زدن، رد کردن چیزی. (غیاث اللغات از چهارشربت و سراج و مصطلحات)
لغت نامه دهخدا
(پُ)
مجروح به ظهر (در ستور). دبر. (تاج المصادر بیهقی) :
بر آن صفت که خر پشت ریش را برریش
تفو زنند بتو باد صد هزار تفو.
سوزنی.
مگر کین فرومایۀ زشت کیش
بکارش نیاید خر پشت ریش.
(بوستان).
ادبار، پشت ریش کردن ستور را پالان. موقع، پشت ریش شده. جمل ٌ مسدّم، شتر پشت ریش که پالان ننهند بر وی تا به شود. تمسیح، مسح، پشت ریش کردن. مدابره، پشت ریش گردیدن ستور کسی. مسخ، پشت ریش کردن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(هََ یَ / یِ)
یک هشتم. یکی از هشت بخش هر چیزی. ثمن. (یادداشت مؤلف) ، (اصطلاح فقه) ارثی که زن صاحب اولاد از ترکۀ شوی برد. (از یادداشتهای مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تیپا زدن لگد زدن: ببخت تو پشت پا زد، پا پشت پای کسی گذاشتن تا بر زمین افتد، ترک کردن رها کردن دست کشیدن صرفنظر کردن، بیقدر و اعتبار کردن، منهزم شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشت ریش
تصویر پشت ریش
آنکه پشتش مجروح است پشت زخم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشت ریز
تصویر پشت ریز
پیاپی، متوالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هشت یک
تصویر هشت یک
یک جزوازهشت جزو یک هشتم (8، 1) ثمن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هشت یک
تصویر هشت یک
زکات
فرهنگ واژه فارسی سره
مهره ی کمر، ستون مهره
فرهنگ گویش مازندرانی
وارونه، معکوس
فرهنگ گویش مازندرانی
مرحله ی آخر انباشتن و چیدن گندم، جو و شالی به شکل شیروانی
فرهنگ گویش مازندرانی
از فنون کشتی با میاوندپس از اعلام میان دار و سرشاخ دو کشتی.، فنی در کشتی بومی که با شال انجام شوداز فنون کشتی محلی معادل
فرهنگ گویش مازندرانی
سوهان کنجد، نوعی از تنقلات بومی که با روغن، شکر یا شکر سرخ
فرهنگ گویش مازندرانی
مهره کمر، مرز بین دو نیمه بدن از جهت عمودی
فرهنگ گویش مازندرانی
پشت لب
فرهنگ گویش مازندرانی